مشتاق تر از جمعه

مغموم‌ترین بلبل پربسته منم

مظلوم‌ترین عاشق دلخسته منم

سرگرم به دنیای دل غمزده ام

بر باد فنا رفته و بگسسته منم

از شوق تماشای تو ای تازه بهار

سیمای خزان دیده و بشکسته منم

ای انکه ز من نام و نشان می طلبی

بی‌نام و نشان ترین زخود رفته منم

عمریست که در حسرت دیدار رخت

مشتاق‌تر از جمعه ی هر هفته منم

هر چند امیر دل طوفان زده ام

فریادترین اشک زبان بسته منم